از وقتی رفتی خونه قلبم سوت و کوره
نوشته شده توسط : همراه همیشگی ات

 

امروز شنبه ست

خیلی حالم بده فکر کنم سرما خوردم، چون همه استخوانام تیر میکشه و درد میکنه، دیشب خیلی باهم حرف زدیم، فکر میکردم بعد از حرفای بعدازظهرمون دیگه رابطه مون تیره بشه، اما انگار همه چی دست به دست هم داده تا روی لبای مادوتا همیشه لبخند باشه، حتی اگه از هم عصبانی باشیم، دیشب خیلی از دستت ناراحت بودم اما بازم تو با مهربونیت همه اون ناراحتی ها رو از بین بردی، راستش هروقت با اون لحن مهربونت حرف میزنی حس میکنم دیگه حق ندارم ازت ناراحت باشم، حتی اگه مقصر تو باشی،

عزیزم، شرمنده تم، دختری مثل من که با درآمدش فقط و فقط خرج خانواده شو میده دیگه نمیتونه پولی واسه مصرف موبایلش کنار بذاره، مخصوصا الان که به پئل بیشتری نیاز داریم، دیشب وقتی گفتی خیلی خسیسی که حتی یه بار زنگ نمیزنی و همه ش اس ام اس میدی، خیلی دلم گرفت، نه از حرف تو بلکه از اینکه واقعا تو این یه مورد شرمنده م، همه دوستام میدونن که من سعی میکنم با اس ام اس خرج کمتری واسه موبایلم بتراشم، میدونم تو فرق میکنی اما بازم یه دنیا شرمند، نمیدونم چطور ازت معذرت خواهی کنم که همیشه تو مجبوری بهم زنگ بزنی، کاش حداقل حقوق بالایی میگرفتم تا از خجالتت در می اومدم اما افسوس که اینطور هم نیست،

گاهی از اینکه دیگران انقدر راحت پول خرج میکنن حرصم میگیره، روز پنجشنبه که رفته بودیم بازار واسه بچه ها لباس بخریم، مجبور میشدیم کمترین قیمت ها رو در نظر بگیریم، اما با اون قیمت کم لباس مناسب هم پیدا نمیشد، برای اولین بار همه چی رو به اختیار خود بچه ها گذاشتم که هرچی دوست دارن انتخاب کنن، خیلی خوشحال بودن، میتونستم شادی رو تو چهره شون ببینم،

شاید تا حالا فهمیده باشی که تا جایی که تونستم سعی کردم ظاهرمون از درد درون مون خبر نده و بچه ها هیچ وقت احساس کمبود نکنن، اما با این اوضاع بازم پیش شون شرمنده م، واقعا شرمنده م که تا حالا نتونستم همه خواسته هاشون و برآورده کنم، و الان باید پیش تو هم شرمنده باشم که حتی نمیتونم یه تماس طولانی بگیرم باهات، ... منو ببخش عزیزم،

از وقتی رفتی، دلم اینجا خیلی گرفته... با اینکه حتی نمیتونستیم درست حسابی همدیگه رو ببینیم اما بازم حداقل میدونستم که اینجایی و دلم خوش بود، ولی حالا چی؟ گفتی که یکشنبه برمیگردی اما دلم میخواست همین امروز که شنبه ست اینجا میبودی، سرم درد میکنه و تنم بدتر از همیشه کوفته ست، فکر کنم سرماخوردگی به سراغم اومده باشه اما سعی میکنم تا اومدنت خوب بشم چون دلم نمیخواد بعد از این سفر طولانی منو با یه چهره خسته ببینی، دلم میخواد پیش تو همیشه شاد باشم، همیشه بخندم و همیشه مایه آرامشت باشم،

عزیزم... مواظب خودت باش... به خدا سپردمت...!





:: بازدید از این مطلب : 948
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : 25 ارديبهشت 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست